وسط هیاهوی کار درست وقتی که توقع شنیدنش رو ندارم خبر می رسه که تو هستی... همین حوالی و حال دلت خوبه و داری با دیگران قسمت می کنی شادی ات رو... سر می شم ... نگاه می کنم و عادی می گم ازت بیخبرم... که س, ...ادامه مطلب
بچه که بودم همیشه فکر می کردم چرا پیرزن پیرمردها توی مراسم تدفین و عزاداری ها مثل جوان ها بیتابی نمی کنند، حتی در غم از دست دادن عزیزان خیلی نزدیک... صبورترند ... اما این روزها می فهمم چرا... این روزه, ...ادامه مطلب
حالا رفتنت یک ساله شده! بهار و نبودنت در هم گره خورده اند... حالا هر بهار نبودنت را تازه می کنم. درست مثل خاطراتت که هر صبح، با من از خواب بیدار می شوند... همان قدر زنده ه هر شب هر دو یکدیگر را در آغو, ...ادامه مطلب
خواسته بودم شعری بخوانی تنها برای من. که وقتی گوش می کنم دلخوش باشم به اختصاصی بودنش. می دانستی که هیچ چیز عالم برای من عمومی نیست. حالا اما یادم نیست کدام دکلمه را برای من تنها خواندی. همه را دست مایه ی روزها و شبهایی می دانم که باید جمعی را دل آرام می کردی و چه خوب می توانستی...این روزها دیگر اعتقادی به اختصاصی ها ندارم. و بیش از هر چیزی غمگینم برای اینکه جز تو هیچ چیز این جهان را جدی نگرفتم. گفتی می روی و ساده گفتی زندگی کنم. جمله ی ساده ای که هر غروب با یادآوری اش اشک هایم بی اختیار جاری می شود. و تو هرگز نخواهی فهمید که برای من زندگی و اختصاصی هایش در چه چیزی خلاصه می شود. آنکه می گوید دوستت دارد خنیاگر غمگینی است که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را زبان سخن بود... , ...ادامه مطلب
اويل كه مترو كرج راه افتاده بود و هنوز انقدر شلوغ نشده بود، گاهي از مترو حسن اباد بعد از ساعت اداري بليطي مي گرفتم و بي هدف تا كرج مي رفتم و بر مي گشتم... سرخوشانه و بي هدف رفتن هميشه برايم جذاب بوده... بازهم هواي سفر كردم... خيال مي كنم در قطار نشستهام… و فکر میکنم کاش يك روز قطاری ساخته شود که ریلش برود برسد به آن سر دنیا؛ و از آنجا هم آنقدر برود تا ناغافل زمین را دور بزند و بازگردد به همینجا...قطاری که ایستگاه ابتدایی و انتهایی نداشته باشد، همه میانی باشند... بعد ميشد معشوقه هاي چشم انتظاز زيادي را در ايستگاه ها ديد...لابد مثل اوايل راه افتادن مترو انقدر خلوت خواهد بود كه بليطي بگيرم و تا بازگشتم اسوده به مناظر چشم بدوزم و رويابافي كنم... بیاندیشهی فردا و دیروز، شناور در یک لبخند ابدی، از میان مردمان و نگاهها و رنگها و نقشها، از میان شهرها و هیاهو، از میان قریهها و سادگی، از میان دشتها و گستردگی، از میان مراتع و طراوت، از میان مزارع و باروری، از میان کویرها و یکدستی، از میان کوهها و عظمت، از میان جنگل و انبوهی، حتی از دل دریاها و سکوت… عبور کند و برود و برود و من کاری نکنم جز تماشا… بعد هم لابد بليطي براي تو مي گيرم و بي نام برايت مي فرستم... , ...ادامه مطلب
آغوش و بوسه های دست به دست چرخیده را در مرام غارنشینان جایی نیست... ما مستحق شنیدن حرف های ناگفته ایم.بوسه های نکرده... دست های نگرفته... احساس های خرج نشده... ما را میان دوره گردان ارزان فروش راهی نیست... خواسته بودم شعری بخوانی که فقط برای گفته باشی... دکلمه ای که فقط برای من خوانده باشی... جایی ک, ...ادامه مطلب
یادم نیست کی عاشقی کردن را یاد گرفتم، ذوق شنیدن اسمم از زبان تو، کی اغراق های شاعران را باور کردم، یادم نیست کی خطر کردن و شهامتش را یافتم، حتی یادم نیست نوازش سرانگشتان محبوب را از کجا آموختم... اما اولین بوسه را در ۱۹ رمضان به صرف افطار چشمهایت تجربه کردم...در کافه اولین شعرت را جای قهوه نوشیدم و , ...ادامه مطلب
غربت عالم خاکی را تنها کسانی میفهمند که طالب دنیای بهتری باشند... رویای مدینه ی فاضله...یافتن شمس... غربت دنیا را کسانی میفهمند که با مفهوم خلقت و خود در چالش باشند...غربت دنیا یعنی یک نفر در این میانه آشنا نبینی... تلخ تر از این غربت احساس نا امیدی از یافتن یک آشنای جان می تواند باشد... همه ی این س, ...ادامه مطلب
نیایی؛ پرده کنار نمیرود پنجره باز نمیشود وَ هوا اتاق را تروتازه نمیکند نیایی، باد به باغ نمیخورد باغ به درخت جا نمیدهد وَ درخت به بار نمینشیند وُ باد بد میوَزَد باد بد میوَزَد و زرد نمیرود وُ حیاط، حیاتَش میمیرد نیایی، اگر نیایی اگر که تو نیایی حتا اگر که بخواهی وُ نتوانی که بیایی خانه حال نمیکند. نــه! تو حتمن میآیی . افشین صالحی ,تو می آیی,تو می آیی یقین دارم,تو می آیی افتخاری,تو می آیی+افتخاری+دانلود,فردا تو می آیی,فردا تو می آیی هوشمند عقیلی,فردا تو می آیی هوشمند عقیلی دانلود,فردا تو می آیی از هوشمند عقیلی,فردا تو می آیی دانلود ...ادامه مطلب
یکی باید باشد، بیاید نخ من را بگیرد بکششششد، بشکافم... از نو سر بیندازد....نه یکی از زیر ، یکی از رو... ساده ...از نو ببافد مرا تن پوشی هم قواره با دلم...یا شال گردنی که گرم کند گلوگاه زندگی ام را...در روزهای مبادا... یکی باید باشد ... یکی که بلد باشد مرا از نو ببافد...,باید باشی,باید باشی مهرنوش 320,باید باشی مهرنوش تصویری,باید باشی مهرنوش متن,باید باشی محمدرضا هدایتی,باید باشی مهرنوش کلیپ,بايد باشي,باید دختر باشی تا بفهمی,تو باید باشی,باید پسر باشی تا بفهمی ...ادامه مطلب
قال الله الحکیم: «قالیـأبت افعل ما تؤمر ستجدنى إن شاء الله من الصـبرین» و هر دو، آماده اجراى این دستور شگفت شدند: «فلما أسلما و تله للجبین» و بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.... در قرآن مجید در سوره صافّات گفته شده است: «ای پسرکم! من به خواب دیدم که ترا ذبح میکنم، بنگر رأی تو چیست؟ گفت:ای پدر آنچه را فرمانت دادهاند، عمل کن که اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهی یافت... پ.ن: هر کسی را اسماعیلی است که خدا با آن به صحنه ی امتحان آدمی می آید... مرا نیز اسماعیلی است در قربانگاه زندگی ...اسماعیل من تو را صبر باید... عقل یک دل شده با عشق فقط میترسمهم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد ,الخديوي اسماعيل من تولى الحكم بعده,بعد الخديوي اسماعيل من تولى الحكم ...ادامه مطلب
شوق است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم... آه آبان..ماه من...ماه تولد تو...ماه تولد دخترم...ماه لعنتی رفتن...همیشه اول آبان به تو فکر میکنم...رویای نرسیده ی من... ایستاده ام درست همانجا که با تو خاطره دارم..بی تفاوت به کار و اولین روز هفته...بی اختیار خود را اینجا یافتم...ایستاده ام و دارم به تو فکر میکنم...به چشمهات...به عطرت...خاطرات هیچ وقت مرا رها نکرده اند...و یاد تو نیز... از پاییز متنفرم..حالا از پاییز متنفرترم...از کوله بار بستن برای رفیقان جان متنفرم...این هفته باید کوله بار دیگری ببندم...برای کسی که ...آه...از آدمها هم خسته ام...دلم ماندن میخ,ماه تولد آبان,تورم آبان ماه,تور آبان ماه کیش,تور آبان ماه مشهد,تور آبان ماه استانبول,تور آبان ماه 93,تور آبان ماه ترکیه ...ادامه مطلب