من و تو و خاطره بازی

ساخت وبلاگ

وسط هیاهوی کار درست وقتی که توقع شنیدنش رو ندارم خبر می رسه که تو هستی... همین حوالی و حال دلت خوبه و داری با دیگران قسمت می کنی شادی ات رو...

سر می شم ... نگاه می کنم و عادی می گم ازت بیخبرم... که سالهاست ندیدمت... که نمی دونم کجایی و چه می کنی...

اما حسرت می پیچه توی قلبم، تیر می کشه... 

توی دلم برات خیر و دعا می خونم... خوشبخت باشی رفیق...

الهی که دلت آروم گرفته باشه...

دورم ازت دورررررررررررر دوری از من دوررررررررر هنوزم اما از پس هزار دیوار غم و شادی ات رو می فهمم... کاش تو هم یادم می کردی... سهم من از این روزهای شادمانی تو دیدنت بود و از خوشحالی ات شاد شدن ... سهم تو داشتن رفیقی بود که تو رو بی دریغ دوست داشت...

نه تو موندی نه من... نه حال خوب من... کاش حال تو خوب باشه...

خوب باشی رفیق...

خوب...

+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱:۲۴ ب.ظ توسط  | 
جایی برای ......
ما را در سایت جایی برای ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fjayibarayroyaf بازدید : 106 تاريخ : جمعه 17 بهمن 1399 ساعت: 18:16