ارزان فروش نباشیم

ساخت وبلاگ
آغوش و بوسه های دست به دست چرخیده را در مرام غارنشینان جایی نیست...

ما مستحق شنیدن حرف های ناگفته ایم.

بوسه های نکرده...

دست های نگرفته...

احساس های خرج نشده...

ما را میان دوره گردان ارزان فروش راهی نیست...

خواسته بودم شعری بخوانی که فقط برای گفته باشی...

دکلمه ای که فقط برای من خوانده باشی...

جایی که فقط با من رفته باشی...

من از حس های کوچه بازار بیزارم...

از نگاه های هرزه بیشتر...

و از ادم هایی که ارزان می توان به دست شان آورد...با پول، خریدشان برای شبی، به وعده ی خانه ای، چهار دست اسباب و اثاثیه...

چه ناب اند ادم هایی که نمی توان مسخ شان کرد با ابزار دنیایی...

می گذرم از کنار ادم ها، از کنار دنیای پست شان که گره خورده با لذات دنیایی، که بلد نیستند به هیچ لذت کثیفی نه بگویند...

و فکر می کنم به خودم که چقدر در نبودنم تنهایم...

و به سربازی فکر می کنم که برنگشته...

به سربازی که نه گفتن را بلد بود...

و فکر می کنم که چقدر آدم ها احمق اند که تفاوت زمین و آسمان را نمی فهمند...

و من ساده آسمان را به زمین فروختم...

جایی برای ......
ما را در سایت جایی برای ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fjayibarayroyaf بازدید : 137 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 13:01