در نبودنت...

ساخت وبلاگ
امروز استعفای کتبی ام رو به معاون سازمان دادم...

برای فاز بعدی رفتن...

نمیدونم کجایی چه میکنی...نمیدونی در چه حالم...و نبودن بخشی از ندانستن...چقدر فکر میکردم ریشه های عمیق تر از این حرف هاست...استخاره کردم بد اومد مثل همیشه...آمده بود که چیزهای پنهانی است و تو نمی دانی و ...

داشتم فکر میکردم به رازها..به حرف های مگو...به اون چیزهایی که باید میگفتیم و نگفتیم...نگفتم که چقدر مهمی...نگفتم که برای رفتنت ماه ها کار کردم روی دلم...نگفتم که...دروغ گفتم...دروغ گفتم...دروغ گفتم...

و اما نگفته های تو..چقدر فکر کردم به حرف های مگو تو که ضرر و خسران داشته...بگذریم...

چیزهایی در دلمان هست که رنج مان می دهد..چیزهایی هست که نیاز داریم به گفتن...به شنیدن که گوشی نیست و نمی گوییم...

از صبوری ات ممنون..از رفتنت...از نیامدنت...

چشم به راه نیستیم..هرچند از روزهای بارانی...از انتظار...از دلتنگی...از دلتنگی..دلتنگی...

از گریزم گلایه ای ندارم..گلایه ای نداری که اهمیتی ندارد این دوری... حلال کن...

چقدر ذهن آشفته ای دارم..چقدر گفتن در حین دوری سخت است...خداحافظ رفیق دور و دراز من...

جایی برای ......
ما را در سایت جایی برای ... دنبال می کنید

برچسب : در نبودنت,در غم نبودنت,در سرمای نبودنت یخ زدم,لمس بودنت در نبودنت,نبودنت در من قدم میزند, نویسنده : fjayibarayroyaf بازدید : 134 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 0:04