در شبان غم و تنهايي خويش...

ساخت وبلاگ
در سرم دعاي نماز عيد تكرار مي شود اللهم اهل الكبرياء و العظمه  و اهل الجود الجبروت...در دلم اما ... غم بزرگي است...دنياي بي دوست...و جاي خالي كسي كه پر نمي شود... بر نمي گردي و خوب مي دانم بعد تو اين دل زخم خورده را مرهمي نخواهد بود...دلتنگم و با هيچ كسم ميل سخن نيست...بعضي رفتن ها داغ بر دل مي گذارد نه براي غم فراق... براي سادگي اش... بي ضيافت...بي ... مي گفت بعد شام اخر براي ماندنش هاي هاي گريه كرده اي... و فكر مي كنم به رفتني كه بي هيچ نگاهي انجام شد...نه!!! اشتباه نكن ... خوشحالم! براي ادمي كه ارزش دنياي پر محبت و شيفتگي را نمي فهمد همان به كه نباشد... مي سوزم از عمري كه تباه شد...كاش نهالي كاشته بودم ... شرابي در خمره كرده بودم... هفت ساله مي شد... مست ميكرد بزم خالي از دوست را...داغي است بر دل براي اينهمه ساده رفتن گويي هيچ پيوندي نبود، نبود مي دانم... و چه تلخ روياي عاشقي كردن... چه غم انگيز فهميدن...

ان صبو بشكست و ان پيمانه ريخت...

در قنوت نمازم مي خواهم كه خداوند از سر لطف ظلمي كه بر روحمان كرديم را ببخشايد...من اما رحمت خدا را ندارم ... نمي بخشم...

جایی برای ......
ما را در سایت جایی برای ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fjayibarayroyaf بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 5:09