ياد بعضي نفرات...

ساخت وبلاگ
...
دوستیم... بودیم...زیاد. از آن معدود دوست‌هایی که ساعت‌ها حرف می‌زدیم و حواسمان هیچ به ساعت نبود، هزار هزار حرف از کتاب و موسیقی و ادبیات و حرفه و دلخوشی‌ها و ناخوشی‌هایمان داشتیم. از آن دوست‌هایی که لازم نیست هی حرف آدم‌های مشترک را زد که چیزی این وسط برای حرف زدن باشد(آن دوست‌ها دوست درجه دو محسوب می‌شوند) از آن دوستی‌های امن و مطمئن و محرم راز. اختلاف سنی‌مان زیاد بود، هیچ‌وقت ولی این اختلاف سنی به چشم نمیامد. مهربان بود، از آن آدم‌ها که کیفیت عجیبی برای خوب بودن دارند و خنده‌های دلنشین و دلچسب. از آن‌ها که می‌شود کنار رودخانه‌ای ساعت‌ها راه رفت، ارامش های جانانه‌ی دلچسب داشت، موزیک خوب شنید و فیلم خوب دید، غذا درست کرد و حرف زد، ساعت‌ها...

حالا مدتی‌ است دیگر دوست نیستیم، دلخوری دیرینه نداریم، به‌هم بد نکردیم، احترام یکدیگر را زیرپا ...نمي دانم چه بگوبم ، هیچ نشده و همه چیز از بین رفته است... همه چیز مغشوش شده و گیج‌کننده... پای چیزی وسط دوستی‌مان  امد که قرار نبود و نباید می‌بود و چندین سال دوستی امن، محترم، صمیمانه و زیبای ما  تمام شد... وسط این همه آدم و فضای مشترک دیگر هیچ از دوستم نمی‌دانم که نامش همیشه به عنوان یکی از سه چهار صمیمی‌ترین آدم زندگی‌ام آن بالاهای لیست جا داشت. خوب است؟ نمی‌دانم، لابد...چه می‌کند؟ نمی‌دانم و نمی‌خواهم هم بدانم...

ذهن جزئی‌نگرم هیچ چیز را فراموش نمی‌کند، مگر آن‌که خودآگاه تصمیم بگیرد کسی و چیزی و واقعه‌ای را بسپرد به دست فراموشی. دل شکسته تصمیم گرفتم کلا فراموش کنم دوستی و دوست چندین ساله را...مغزم خوب همراهی کرد..منتها گاهی چیزکی می‌بینم یا می‌شنوم که انگار برمی‌گردم نقطه‌ی صفر...مثل همین چندروز پیش که در کتاب فروشی ناگهان آلبوم موسیقی‌ای را دیدم که راست کار او بود و می‌دانم چقدر از داشتن و شنیدن‌اش لذت خواهد برد..دستم حتا رفت که بخرمش و برایش بفرستم، مثل همه‌ی سال‌ها که وقتی چیزکی می‌دیدم راست کار سلیقه‌ی او برایش می‌خریدم. عین برق گرفته‌ها دستم را عقب کشیدم، مغزم دوباره خودش را جمع‌وجور کرد که تمام شد رفت، تمام تمام ... از مغازه بیرون آمدم، هوا گرفته  بود، از کنار عطر فروشي  رد شدم...ای بابا، عطرها حراج شده است، او چقدر عطر دوست داشت.... همه‌چیز دست به دست هم  مي دهند گاهي که یادم بیاورد که جای از دست رفتن دوستی‌مان هنوز درد می‌کند...

دارم براي نديدن تو درد مي كشم...

جایی برای ......
ما را در سایت جایی برای ... دنبال می کنید

برچسب : بعضي,نفرات, نویسنده : fjayibarayroyaf بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 3:14