یادت هست گفتم بعد از تو دیگر من و دلم با هیچ کس کاری نداریم؟ ،قلبم تیر میکشد.
دروغ گفتم و آن موقع ذرهای فکر نمیکردم دروغ گفته باشم و هیچ چیز تلختر و واقعیتر و دردناکتر از همان تک جملهای که با بدبختی از ته حلقوم با هزار هزار بغض گفتم نبود:"بعد از تو دیگر من و دلم با هیچکس کار نداریم.
حالا کسی هست که صبحها با صدايش بیدار میشوم، مرا میخنداند و تو بهتر از او حتا میدانی خنداندن من سخت است. وقتی که هست، خوش میگذرد، امنیت و لذت و آرامش و شور هست. وقتی که نیست، میدانم همیشه و هر لحظه هست.
ولی حتا وقتی هست لحظههای گذرا اما عمیقی هم هست که ته چشمهایش به غایت عمیقاش که از چشمهای تو هم عمق و قصههای بیشتری دارد، دنبال تو میگردم یا تهرنگ همان چیزهایی که خیلی سال پیش دلم را لرزاندی و بردی. او را از تو بیشتر و عمیقتر دوست دارم، میتوانی بیش از همه عالم روی او حساب باز کنی و مطمئن باشی که نمیگذارد آب توی دلت تکان بخورد، هیچ قدم پسی ندارد، قدمهایش همه رو به جلو است. اخمهای گاه بیگاه تو را هم ندارد. ولی لحظههای گذرای عمیقی هم هست که انگار هنوز بعد این همه سال جای تو خالیست و باید ته چشمهای عمیق کسی دنبال نشانهای از تو گشت. مسخره است، نیست؟
حفرهی خالی تو انگار با هیچ چیز پر نمیشود. صدایت، آنطور نرم و آرام...نگاهت، نافذ و عمیق و مهربان...دستهای ات...شوری که مرا مثل پر کاه از روی زمین سفت زیرپایم کند و هزاران کیلومتر دورتر نشاند. تو همین کناری و من نمیخواهم ببینمت، نه با بغض و هراس و کینه و تلخی، با آرامش و تصمیم عاقلانهای که خدشه به آن وارد نیست.
مدتهاست احوالت را هم دیگردورادور جویا نمیشوم،زمین زیر پای تو سفت بود و حالا سفتتر هم هست و میدانم مراقب خودت هستی. من هم جدیتر و مصممتر و آرامتر از همیشه دارم به زندگی خودم میرسم، پایم را روی زمین سفت بند میکنم و تصمیمهای بزرگ میگیرم. هفتهها و ماهها از مچالگی من رویبه روي تو میگذرد، جای رفتنت هنوز گز گز و سوزش دارد،هیچ کس جای دیگری را نمیگیرد، ولی زندگی گذشت، میگذرد و خواهد گذشت و این لابد چیز خوبیست.
جایی برای ......برچسب : يادت, نویسنده : fjayibarayroyaf بازدید : 138