بعدا ؟؟؟بعدا وجود ندارهبعدا چای سرد میشه...بعدا روز شب میشه...بعدا علاقه از بین میره...بعدا آدم پیر میشه...بعدا زندگی تموم میشه....با من خیال کن ... + نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱:۳۳ ق.ظ توسط | بخوانید, ...ادامه مطلب
غم شیرین به دست آوردن چیزی که قادر به نگه داشتنش نیستی...! این جمله رو من می فهمم وقتی به تمامی به دست آوردمت... وقتی تو رو ذره ذره برای روزهای مبادا ذخیره کردم... این جمله رو من می فهمم که خوب می دو, ...ادامه مطلب
وسط هیاهوی کار درست وقتی که توقع شنیدنش رو ندارم خبر می رسه که تو هستی... همین حوالی و حال دلت خوبه و داری با دیگران قسمت می کنی شادی ات رو... سر می شم ... نگاه می کنم و عادی می گم ازت بیخبرم... که س, ...ادامه مطلب
زمانی در رفاقت هست که آدم نقاب بینیازی از چهره برمیدارد. لابد شکلی از خلوت انس فراهم میشود که دو رفیق کنار هم، برای نزدیکشدن، از تجربه های زیسته شان بگویند...و طعم قربت و آشنای محرم راز را کنار, ...ادامه مطلب
انگار قرن ها از رفتنت می گذره... انگار قرن هاست نوشتن بلد نیستم... سرم پر از حرف های ناتمام... و زبان قاصر از گفتن... عادی نیست... نه رفتنت نه حال من... و از بد ماجرا من عادت کردن رو بلد نیستم... به نبودنت عادت نمی کنم... + نوشته شده در شنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱:۳ ب.ظ توسط | , ...ادامه مطلب
زندگی ام شعر شده... شعری که سروده نمیشه...تو بی واژه شعری، من همه تشنه ی گفتنت...جای خالی ات پر نمیشه... توی هوات نفس می کشم... + نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۹ ساعت ۴:۱ ق.ظ توسط | , ...ادامه مطلب
بگو رفیق، با مرگی که مهربان نیست چه کنم؟ یعنی مرگ اجازه می دهد پیش از عزیمت ببینمت... بنشینیم به گفتگو؟!بگو من این سال های بی تو بودن را چگونه تاب آورده ام... پنهان شده پشت لبخند.. پشت زنانگی، مادر بو, ...ادامه مطلب
دل تنگ چیز خوبی نیست....از وقتی که یادم می یاد فصل پاییز و هوای بارونی اش، سرمای مطبوعش و شاهکار رنگ های زیبای طبیعت رو دوست داشتم، از همون سالهای نوجوانی که از خونه تا باشگاه حجاب راسته ی بلوار کشاور, ...ادامه مطلب
گاهی خوابت را میبینمبیصدابیتصویرمثلِ ماهی در آبهای تاریککه لب میزند ومعلوم نیستحبابها کلمهاندیا بوسههایی از دلتنگی....باید زنگ بزنم، یا دست کم کلمات را ردیف کنم در فضای مجازی که بگویم سالها ا, ...ادامه مطلب
بچه که بودم همیشه فکر می کردم چرا پیرزن پیرمردها توی مراسم تدفین و عزاداری ها مثل جوان ها بیتابی نمی کنند، حتی در غم از دست دادن عزیزان خیلی نزدیک... صبورترند ... اما این روزها می فهمم چرا... این روزه, ...ادامه مطلب
رمضان امسال را بیشتر دوست دارم انگار... با خدا مانوس ترم انگار، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده، نه کار خیری که دلخوش کن باشد نه مناجات خاصی... کم قران خوانده ام، کم با ادم ها حرف زده ام، کم تر در فضای مجازی بوده ام، اما بعد از سالها لا به لای ایات پاسخ سوالات سالهای دورم را یافته ام، در سخنرانی های منتهی به سحر تلنگر های شیرینی داشته ام... اما چیزی که بیشتر چسبیده قنوت نمازی بود که پس از سالها جامی به جانم ریخت... و پس از آن نو شدم... رفتگانی که داغ بر دلم گذاشته بودند را بخشیدم... همین به همه عالم می ارزد..., ...ادامه مطلب
سال پر تلاطمی رو گذروندم... بیماری سختی که تا مرگ من رو پیش برد و سرسختانه به زندگی برم گردوند...بداخلاقی غریبی که سابقه و کارم رو با چالش جدی مواجه کرد و در نهایت به بهترین شکل ممکن توسط خداوند رحما, ...ادامه مطلب
زخمی که غریبه بزند، فقط زخم است. دردش را می کشی و کم کم فراموشش می کنی. اما؛ واویلا از آن زخمی که آشنا می زند. دلبری، دلداری، آشنایی، کسی که خوب تو را بلد باشد زخمی که بزند فقط زخم نیست، زلزله ای است , ...ادامه مطلب
دوست داشتن حس خوبیست نهایت خوبیست.....رجعتی باید!! رجعتي از تن به دل، از دل به اسمان... جايي كه بزم شاعرانه را مي طلبد... جايي ميان صده ي پنج و شش هجري شايد... ميان عشيره اي كه با قلم مانوس بوده اند.., ...ادامه مطلب
حالا رفتنت یک ساله شده! بهار و نبودنت در هم گره خورده اند... حالا هر بهار نبودنت را تازه می کنم. درست مثل خاطراتت که هر صبح، با من از خواب بیدار می شوند... همان قدر زنده ه هر شب هر دو یکدیگر را در آغو, ...ادامه مطلب